۞۞ تمنای وصال ۞۞
۞۞ تمنای وصال ۞۞
عمری گذشت و راه نبردم به کوی دوست०॰˛¸¸˛॰●●॰˛¸¸˛॰مجلس تمام گشت و ندیدم روی دوست

همسر شهید برونسی می گوید: هر سال شب بيست و يکم ماه مبارک، مراسم احيا داشتيم. مسجد محل يک هيات عزاداری داشت. بعد از نماز مغرب، عبدالحسين[برونسی] همه‌شان را افطاري مي‌آورد خانه.

بعد از شهادتش، اولين ماه مبارک، بعضي از فاميل، ازم خواستند که ديگر افطاري ندهم. گفتم: خودمم همين فکرو کردم، با اين بچه‌هاي قد و نيم قد، بايد مواظب خرج و مخارج باشم.

شب بيست و يکم، فقط قرار شد دو، سه تا از آشناها بيايند. به اندازه ی بيست نفر غذا درست کردم. در واقع مجلس را خودماني کردم. بعد از نماز، يکهو ديدم هفتاد، هشتاد نفر از بچه‌هاي هيات آمدند خانه‌مان. حسابي هول شدم. داشتم بساط چاي را جور مي‌کردم که آقاي اخوان آمد. گفت: حاج خانم! همينو مي‌چرخونيم تا هر کسي تبرکاً چند لقمه بخوره.

آن شب براي بيشتر از صد نفر غذا کشيدم. چند تا ديس هم داديم به همسايه‌ها. نه حواس من به اين بود که چه دارد مي‌گذرد، نه حواس بقيه. آخر کار، آقاي اخوان يک دفعه با حيرت گفت: حاج خانم! مگه شما نگفتي اندازه ی بيست نفر غذا درست کردي؟

تازه يادم آمد که قبل از کشيدن غذا، به شهيد گفته بودم: اينا مهموناي خودت هستن، خودتم بايد سيرشون کنی.

دو، سه تا ديس ديگر که کشيديم، غذا تمام شد. آقاي اخوان گفت: اگر من چيزي نگفته بودم، با برکتي که اين غذا پيدا کرده بود، همه ی محله رو هم مي‌شد افطاري داد!

« ساکنان ملک اعظم2ص97»

                                  

قسمت هایی از بیانات مقام معظم رهبری در جمع کارگردانان:

آدم مى‏بيند اين شخصيت هاى برجسته، حتّى در لباس يك كارگر به ميدان جنگ آمده‏اند؛ اين اوستا عبدالحسين برونسى، يك جوان مشهدى بنّا، كه قبل از انقلاب يك بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشته‏اند و من توصيه مى‏كنم و واقعاً دوست مى‏دارم شماها بخوانيد. ايشان اول جنگ وارد ميدان نبرد شده بود و بنده هم هيچ خبرى نداشتم. بعد از شهادتش، بعضى از دوستان ما كه به مجموعه‏هاى دانشگاهى و بسيج رفته بودند و با اين جوان بى‏سواد - بى‏سواد به معناى مصطلح؛ البته سه، چهار سالى درس طلبگى خوانده بوده، مختصرى هم مقدمات و ابتدايى و اين ها را هم خوانده بوده- صحبت كرده بودند، مى‏گفتند آن‏چنان براى اين ها صحبت مى‏كرده و حرف مى‏زده كه دل هاى همه‏ى اين ها را در مشت مى‏گرفته؛ به خاطر همين كه گفتم، يك معرفت درونى را، يك ادراك را، يك احساس صادقانه را و يك فهم از عالم وجود را منعكس مى‏كرده؛ بعد هم بعد از شجاعت هاى بسيار و حضور در ميدان هاى دشوار، به شهادت مى‏رسد. اين زيبايي هایی كه آدم در زندگى يك چنين آدمى يا شهيد همت و شهيد خرازى مى‏تواند پيدا كند و يا اين هايى كه حالا هستند، نظيرش را شما كجا مى‏توانيد پيدا كنيد؟کجا می شود پیدا کرد؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: شهدا, امام زمان, شهدا و امام زمان, شهیدان, شهید, امام,
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 آبان 1392 توسط مالک اشتر